جدایی بازیکنان دستپاچگی ندارد؛ از برانکو چه آموختیم؟
برانکو ایوانکوویچ بیش از ۴سال در پرسپولیس حضور داشت و اثرهای گوناگونی از خود برجای گذاشت. نکته قابلتأمل، تفاوت اساسی در عملکرد او نسبت به فعالیتهایش در دیگر کشورها بود. این مساله خود تأملبرانگیز است. چه اتفاقی میافتد که او در ایران بسیار موفقتر عمل کرد؟ کدام فاکتورها بودند که کاملاً به کار فوتبال ایران آمدند؟ اگر این مساله به شکلی جدی بررسی میشد، پاسخهایی که به دست میآمد میتوانست راهگشای بسیاری مربیان و باشگاه باشد یا حداقل پرسپولیس را برای سالها بیمه کند.
*حواسش به همهجا بود ولی حواسش پرت جایی نبود
برانکو این روزها نیست و قرار هم نیست که به فوتبال ایران یا حداقل پرسپولیس برگردد، پس این مطلب نباید برای کادر فنی فعلی پرسپولیس حساسیتبرانگیز باشد. اگر غیرازاین باشد باید گفت درس اول از مکتب برانکو گرفته نشده است. البته این درس مختص او نیست. به همه آدمهای موفق و خاص اختصاص دارد. اینکه ذهنشان درگیر دیگران و مسایلی که درباره آنها مطرح میشود، نیست. برانکو اگر میخواست به غیر از این فکر کند، هیچگاه موفق نمیشد. حداقل در پرسپولیس شانسی برای موفقیت مداوم نداشت. حواست به دیگران باشد بیچاره میشود البته امیدوارم از این حرف برداشت شود که باید بیاعتنا بود و ندید و نشنید. برانکو حواسش به همهجا بود ولی حواسش پرت جای دیگری نبود. این دو باهم متفاوت هستند. خودش را اسیر دیگران نمیکرد و اعضای تیم هم کمکم یاد گرفتند که به اسارت دیگران درنیایند.
*پرسپولیس باور خودش را میخواهد
نگاهش به خودش بود و نه دیگران. این مطلب بهظاهر ساده یکی از فلسفههای او بود و عدم رعایت همین اصل در این سالها امثال استقلال و سپاهان و تراکتورسازی را بیچاره کرد. آنها بهحساب زیرکی خود میگذاشتند که حواسشان به پرسپولیس است و برانکو هم یاد گرفته بود که هر بار غیر از این رفتار میکردند کاری کند که مرتکب این خطا شوند. خیلی بدون تعارف صحبت کنیم، در پرسپولیس کنونی چنین مساله ای را در حال کمرنگ شدن میبینیم. وقتی میگوییم پرسپولیس، درباره همه پرسپولیس حرف میزنیم و نهفقط تیم و باشگاه، هرچند که منظور اصلی باشند.
مساله این است که قهرمانیها پرسپولیس را فقط نباید در نکات فنی مورد ارزیابی قرارداد. مهم بودند و هستند ولی همه مطلب نبودند. شاید ۵۰ درصد ماجرا بهحساب میآمدند. از طرفی یکسری مسایل فنی خود وابسته به حالات روانی، فرهنگ و احساس یک تیم است. ما اینها را از روی دست برانکو یادداشت برنمیداریم. تیمی که با ۱۳، ۱۴ بازیکن تا فینال آسیا رفت، فقط باقدرت بدنی و توان فنی به آنجا نرسیده بود. پرسپولیس را باورش و تمام آن کارهایی که قبل از آن انجامشده بود تا فینال برد. همان باور بود که باعث شد تا پرسپولیس بازی با الدحیل را با موفقیت سپری کند در حالیکه خود برانکو برای دقایقی از بازی برای اولین بار سردرگم به نظر میرسید ولی بازیکنان این را نمیدانستند.
*نقدپذیر مقتدر
همان باور در طول چند سال و در پی یک سری تصمیمها شکل گرفت. باوری که از آن سخن میگوییم خود یکی از عوامل تشکیلدهنده شخصیت پرسپولیس است. بازیکنان پرسپولیس، هنوز تحت تأثیر همینها هستند. اینهمه ولع سیریناپذیر برای تمرین و مسابقه از همانجا میآید. از آنجا که باوجود تمام تنشهای و فشارهای حرفهای تمرین و مسابقه برای پرسپولیس جایی میشد برای اینکه بازیکنان به آن پناه میبرند. میل شدید به کسب جامهای بیشتر بعدازاین همه قهرمانی بهخودیخود به دست نمیآید. تیمی که قهرمانی را نهفقط برای تشویق شدن و برگزیده بودن که بر اساس تکلیف میخواهد.
میخواهیم بگوییم همه این اتفاقها افتاد که به چنین پرسپولیسی رسیدیم. پرسپولیسی که محصول تصمیمهای سخت بود. تصمیمهایی که بحثبرانگیز بود و با آن مخالفت میشد. مثل ایستادن پای مسلمان باوجود همه حرفوحدیثها و بعد خواستن عذرش باوجود تمام فشارهای رسانهای و هواداری و درحالیکه پنجره نقل و انتقالات بسته بود. یا مانند روزی که برای همیشه رامین رضاییان رفت یا ترتیبی که داده شد تا مهدی طارمی، بهترین گلزن تیم نباشد.
من بهعنوان نگارنده این مطلب از برانکو یاد گرفتم که مربی موفق، آنهم درجایی مثل ایران که همه خود را بهقدری کارشناس میدانند که بهکل هر نظر دیگری رد میشود، فاکتورهای موفقیت را متفاوت از دیگران میبیند. او هرلحظه آماده بود چیزهای باارزشی را برای چیزهای باارزشتر از دست بدهد.
نمیخواهیم بگوییم بیعیب و نقص بود که نبود. در کمال کامل بود که نبود. تصمیمهای اشتباه نگرفت که گرفت. اصلاً چه کسی میتواند چنین ادعایی کند اما برآیند کارش درست بود. هرلحظه آماده بود خطاها را اصلاح کند. بارها شد که عصبانی شدیم از نپذیرفتن یک حرف حساب ولی بعدها دیدیم، زیرپوستی کار را اصلاح کرد ولی بارها نیز زیر بار نرفت و معلوم شد که نظرش درست بود. به سبک خودش انتقادپذیر بود. یک انتقادپذیری مقتدرانهای داشت. هرلحظه تصمیم نمیگرفت ولی وقتی تصمیمی میگرفت بعد از غربالهای فراوان بود و از آن برنمیگشت. یکی، دو باری که مجبورش کردیم برگردد، چوبش را خورد و خوردیم. همه اینها درس هستند و فلسفهای که وجود داشت و پرسپولیس و او را پیش برد. با فوتبال اینجا خوب جفتوجور بود و بهتر از هرجایی جواب داد. یک سری فرمولهای آسان دارد که اجرایش خیلی سخت است. نگاه فراگیر، دل نترس، قدرت تصمیمگیری و ممارست میخواهد. یک نگاه کلی به مسایل تیمش داشت. تصویرهایی که مختص او بود. با همین نگاه به ربیع خواه میدان داد. وقتی تیمش خالی از نفرات میشد از قبل پازلها را آماده کرده بود و دستپاچه مثل استقلال و تراکتور و سپاهان اتوبوسی بازیکن نمیخرید.
*جدایی بازیکنان دستپاچگی ندارد
قبول کنیم چیز زیادی از او یاد نگرفتیم، چه در باشگاه پرسپولیس و چه نزد ما هواداران. وقتی میبینیم هوادار هنوز دستپاچه است که چند ماه زودتر باشگاه در نقل و انتقالات آتش به پا کند، معلوم میشود اصلاً متوجه نشدهایم که برانکو چه کرده است. وقتی دستپاچه شدن هواداران از احتمال رفتن بشار رسن را میبینیم معلوم میشود تمام علاقه و باور ما به برانکو سطحی بود. عمیق نشدیم که ببینیم چگونه فکر، نگاه و عمل میکند. هنوز متوجه نشدهایم؛ نه آنها که میروند بلکه آنها که میمانند مهم هستند. باور نکردهایم کسی که حرف از رفتن زد باید برود و مهم این است آنها که میآیند چگونه و با چه تفکری میآیند. بیش از ۴ سال شاهد تکتک لحظهها بودیم و یاد نگرفتیم و این قبل از هر چیز به گل محمدی یادآوری میکند که باید آماده جنگی دشوار باشد. آن حمایتها و شیفتگیها برای برانکو در ورزشگاه تمام واقعیت نبود. او جان کند تا به آن نقطه رسید و البته ایکاش ما شاگردان بهتری بودیم.
ابراهیم فتاحی