جواد اللهوردی از آن دسته پیشکسوتان باسواد فوتبال ایران است. مردی که خوب حرف میزند و قشنگ خاطره تعریف میکند.مرضیه دارابی_خبرنگار: او سالها پیش مقالاتی هم برای روزنامه ما مینوشت، قلم خوبی داشت. برای همین است که وقتی با او تماس گرفته و خودم را معرفی میکنم، از خاطراتش زمانی که به روزنامه میآمد و در تحریریه با او از فوتبال حرف میزدیم، گفت. میگفت «در آن روزنامه احساس آرامش میکردم، مثل خانه خودم بود»؛ او هم مثل همه پرسپولیسیها از پوکر قهرمانی خوشحال است. هرچند اگر غمِ نان و رنج زندگی بگذارد!
گفتوگوی روزنامه پرسپولیس با جواد اللهوردی پیشکسوت باشگاه را در زیر میخوانید:
– پوکر بالاخره به ثبت رسید و مسجل شد.
به عنوان یک پرسپولیسی، از این بابت خوشحالم. پرسپولیس خانه همه ما است. با تمام وجودم این قهرمانی را تبریک میگویم، ما سر این سفره، نان و نمک خوردهایم. مزه مهر و محبت مردم و باشگاه زیر زبانمان رفته، نمیشود آن روزها را فراموش کرد. همه ما سوار یک کشتی بودیم، همدیگر را میشناسیم و دوست داریم. امیدوارم این روند ادامهدار باشد، این پرچم همیشه سرافراز بماند و باد به آن بوزد. طرفداران هم خوشحال باشند. به عنوان کوچکترین پرسپولیسی، دلخوشم به این کار گروهی؛ مطمئنا فوتبال کار گروهی است و اگر موفقیتی به دست میآید، کار یک نفر، دو نفر نیست. از همه کسانی که برای سربلندی تیم زحمت کشیدند و این پرچم را با تعهد و دلسوزی بالا بردند تشکر میکنم.
– از خاطرات قهرمانی خودتان میگویید؟
چیز زیادی یادم نیست، بعد از یک قهرمانی به عراق رفتیم. این شانس را داشتیم که برویم زیارت آقا امام حسین (ع)، یادم هست که اصلا نمیگذاشتند آنجا کسی عکس بگیرد، اما من دوربین به همراه داشتم و گفتم یا عکسم را میگیرم یا دوربینم را میگیرند و میشکنند، که درآخر توانستم عکس بگیرم و وقتی به تهران برگشتیم سر عکسها دعوا بود. همه دنبال عکسشان بودند، خودم هم یک عکس در ایوان بارگاه امام اول، در نجف انداختم.
– فکر میکنید منشاء این قهرمانی و تداومش از کجاست؟
پرسپولیس تیمی است که با قهرمانی شروع کرده، با هوادارانش، با محبوبیت؛ از همان اول هم یک تیم معمولی که نبود. در عین حال هم نمیتوانم منکر زحمات برانکو شوم. یادتان هست که وقتی داشت میرفت، گفت برایتان بیابان به جا نگذاشتهام، او واقعا برایمان خیابان شانزهلیزه را به جا گذاشت. در مملکت خودش به او پروفسور میگویند، اما اینجا ما به کسی که به اتاق عمل برود و جراحی کند، پروفسور میگوییم، درحالیکه به نظر من برانکو واقعا پروفسور فوتبال بود و هر کسی در حرفه خودش ردههای بالا را طی کند، شایسته این عنوان است و زحمات برانکو واقعا قابل لمس بود. شخصا به عنوان یک شاگرد خیلی از او یاد گرفتم.
– چه چیزی از برانکو یاد گرفتید؟
یک چیزی که از او یادم هست حرفی است که در مورد مسائل روحی و روانی بازیکنان گفت. یک روز دیدمش، گفتم نظرت در مورد تمرین آمادگی ذهنی بچهها چیست؟، گفت «هر کدام از بچههای من مشکلی دارند، من با تک تک شان در مورد وضعیت روحیشان صحبت میکنم.» من قبلا فکر میکردم یک مربی یا روانشناس ورزشی برای همه بازیکنان کافی است، اما نظر برانکو درد بچهها با هم متفاوت بود و او باید با هر کسی با زبان خودش و بسته به شرایط روحیاش حرف میزند. من این را از برانکو یاد گرفتم. یک موقع از من راجع به کیروش پرسیدند گفتم یک روح پزشک بزرگ است. روح شاید جنبه علمی ندارد ولی اگر بگویی روح هست، همه جواب میدهند بله هست. پس اگر هست چطور میشود جنبه علمی نداشته باشد؟ امروزه در فوتبال صاحب سبک و پیشرفته دنیا، مسائل روحی- روانی و ذهنی خیلی اهمیت دارد.
– پس معتقدید او علاوه بر بُعد فنی، به لحاظ روحی روانی هم خیلی روی تیمش کار کرده بود؟
بله، صددرصد. برانکو خودش هم شخصیت آرامی داشت. مربی وقتی آرام باشد آرامش را به تیم منتقل میکند.
– ولی در ماههای آخر کنار زمین عصبی و کلافه به نظر میرسید و آرامش گذشته را به آن شکل نداشت.
۴ سال بیشعوری و بیکفایتی از فوتبال ما دیده بود. کتاب «بیشعوری» که به چاپ سیام رسیده را دیدهاید؟ آنجا خواندهام که بزرگترین بیماری عصر حاضر سرطان نیست، بیشعوری است. اصلا از خودم مایه میگذارم، که به کسی برنخورد. برانکو باورش نمیشد یک جایی اینقدر فرصتطلبی، مشکل و زیرآبی و تهمت و دروغ باشد. دیگر در ماههای آخر خسته شده بود. حقش را میخواست، مگر چیزی اضافه خواسته بود؟ میگفت اینها را امضا کردهاید، حق من را بدهید.
– فکر میکنید کار را میشود با یحیی گلمحمدی هم رو به تکرار قهرمانیها ادامه داد؟
یحیی تا امروز نشان داده میتواند مربی بزرگی باشد. اگر بگذارند، میتواند.
– چه کسی بگذارد؟
اگر زیر پایش سنگ نیندازند، همه را میگویم. از وزارت ورزش و رسانه گرفته تا یا دلالها و آنهایی که گفتم فرصت هستند.
– جای چه کسی یا کسانی را در قهرمانی خالی میبینید؟
من نمیدانم چه بگویم، غم نان کاری با من کرده که اسم و فامیل خودم هم یادم نمیآید. از ساعت ۶ صبح تا شب کار میکنم. لیسانسهای هستم که فوقلیسانس هم قبولی داشتم. حالا نه بیمهای دارم و نه بازنشستگی… خدا همایون بهزادی و همه آنهایی که رفتند را بیامرزد. دکتر اکرامی، دکتر برومند، دهداری، آنها راه را به ما نشان دادند، بعدی ها هم راه را به جوانترها. امیدوارم همیشه این پرچم بالا بماند.
انتهای پیام/